صابر كرماني

ساخت وبلاگ
چه کنم گـــوشه تنهــا همـــه شب سوخته‌ام      با دلِ والـه و شیـــدا همه شب سوخته‌امدر همه شهـــر به بــدنامی مــن نیست کسی     هر نفس با دلِ رسوا همه شب سوخته‌امواعـــظ از تـــــرسِ جهنـــم نهــــراســـد دلِ منفـارغ از وحشتِ فردا همه شب سوخته‌امثـــــروت و عـــــــزتِ دنیـــا به شمــــا ارزانـــــی    راحت از غصه‌ی دنیا همه شب سوخته‌امخـــَمِ گیســوی بتان سلسله‌ی پـایِ دل است    واله و سلسله بــر پا همه شب سوخته‌امهستی‌ام دستخوشِ رنج و حوادث شده است    همـــدمِ ساغـرِ صهبا همه شب سوخته‌امصـــابــــرم از همه جـــا رانـــده و درمـانده شدمکُنــجِ تنهـــائی و تنهـــا همــه شب ســوخته‌امبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۶۲ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 15 خرداد 1401 ساعت: 1:19

ای گلبنِ شکفته باغِ صفای دلای گوهرِ نسفته بحرِ وفای دلاز جلوه‌ات به جسم و تنم، جان دمیده شدای مهر و دوستی تو آبِ بقای دلدر دفترِ حیات من و آلبومِ جانشد نقشِ خاطرات تو لوحِ بنای دلخواهی که شاد و خرم و روشن‌روان شویبنمای سیر در چمنِ دلگشای دلسیمرغِ عشقِ دلبرِ زیبا شمایلمبگشوده است بالِ وفا در فضای دلفقر و جلال و عزت و ذلت به دستِ اوستمائیم بندگانِ فقیرِ خدای دلدل مظهرِ جمالِ خداوندِ عالم استصدها هزار جانِ مقدس فدای دلجبرئیل کیست صورتِ ناسوتیِ خیالعرشِ خداست خلوتِ دولتسرای دلاین نغمه و ترانه جاویدِ صابر استباشد همیشه بلبلِ باغِ صفای دلبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۶۱ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 15 خرداد 1401 ساعت: 1:19

ای پرتوِ جانم بیا، ای جان و جانانم بیا در انتظارت خسته‌امای نورِ ایمانم بیا، ای اصلِ عرفانم بیا در انتظارت خسته‌امای مظهرِ ذاتِ احد، ای نورِ الله الصمداز باطنت جویم مدد، در انتظارت خسته‌امنامِ تو آرام دلم، حلالِ کارِ مشکلممهرِ تو در آب و گلم، در انتظارت خسته‌امروشن روان از روی تو، باغِ جنانم کوی توچشمِ دلِ من سوی تو، در انتظارت خسته‌امدنیا سرای غم بود، گه عیش و گه ماتم بودفیضِ دم از آدم بود، در انتظارت خسته‌امآرامِ من دیدارِ تو، خورشیدِ دل رخسارِ تودل روشن از انوارِ تو، در انتظارت خسته‌اممولای خوبانِ جهان، سلطانِ قلبِ انس و جاندر کویِ غم باشم روان، در انتظارت خسته‌امای دلنوازِ نازنین، ای شهریارِ بی‌قرینجمعِ پریشان را ببین، در انتظارت خسته‌امآیا شود ای جانِ جان، حُسنِ رُخت گردد عیانای سرورِ روحانیان، در انتظارت خسته‌امصابر ز غم نالان بود، حیران و سرگردان بودمهر رُخت رخشان بود، در انتظارت خسته‌امبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۶۴ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 15 خرداد 1401 ساعت: 1:19